دانلود فیلم سیزده
دانلود فیلم سیزده با حجم کم و لینک مستقیم
نقد و بررسی فیلم سیزده
خلاصه ی داستان: بمانی به دلیل دعوا و درگیری دائمی پدر و مادرش در خانه، بچه ی ناراحت و غمگینی شده است. او نمی تواند با هیچ کدام از آن ها ارتباط برقرار کند. تا اینکه با دخترِ لاتی به نام سامی و دو جوان همراهش در محوطه ی بلوکی که زندگی می کند، آشنا می شود. آشنایی با آن ها، دنیای جدیدی به روی بمانی می گشاید که تجاربی بزرگ برایش به ارمغان می آورد، آنهم در سیزده سالگی …
یادداشت: با دیدنِ فیلم های کوتاهِ سیدی، می شد حدس زد که او در ادامه ی راهِ فیلمسازی اش، به کارگردانِ مسلطی تبدیل خواهد شد که جلوه های تصویری و دکوپاژهای عصبی و خشمگینانه از مُهرهای او خواهد بود. او جوانِ تازه نفسی ست که آمده تا تصاویرِ فیلم های ایرانی را رنگ و بوی دیگری بدهد، تا خیلی چیزها را بهم بریزد و فریاد بزند، همچنانکه بمانیِ فیلمش هم عصیانگرانه به در و دیوار مشت می کوبد، جیغ می زند، بشقاب می شکند. سیدی چنین رویکردی در ساختِ این فیلمِ عصبی اش ( نه به معنای منفیِ آن ) دارد. وقتی سکوتِ تیتراژِ ابتدایی، با آن چشم اندازِ کاروان و جاده ای خارج شهری و لباس های پهن شده روی طناب که در بادی آرام تکان می خورند، ناگهان با پرتاب شدن یک ماشین به داخلِ کادر، بیننده را شوکه می کند و آرامش را بهم می ریزد، وقتی آن سکوت شکسته می شود، پی می بریم که قضیه جدی ست، که سیدی اینبار می خواهد حسابی خودش را تخلیه کند. می خواهد چیزهایی به مخاطب نشان بدهد که تاکنون ندیده بود یا لااقل در سینمای محتاطِ ما ندیده بود. اگر قضیه ی بمانی و آن سنِ حساسِ سیزده سالگی اش، آن عشق های بزرگسالانه اش به دو زنِ خیلی بزرگتر از خودش، که یکی آرام است و دیگری شر و لات را کنار بگذاریم، اگر مبحث روانشناسانه ی اثر را کنار بگذاریم، اگر دیدگاه تربیتی و خانواده مدارِ فیلم را کنار بگذاریم، اگر ماجرای بزهکاری جوانان و مشکلِ آنها در جامعه ای بسته را کنار بگذاریم، چیزِ مهمتری که وجود دارد، همین صحنه ها و لحظاتی ست که سیدی با خشمِ تمام در صورتِ مخاطبِ ایرانی اش فریاد می زند. او دنبالِ تصاویری ست که میخکوب کننده باشد. او دنبالِ چیزهای جدید می گردد. دنبالِ چهره های متفاوت می گردد، مثل آن مردِ چاقِ زال که سگی همشکلِ خودش دارد و شبیه هیچ آدمِ خلافکاری که در فیلم های ایرانی دیده ایم نیست. سیدی، مثلِ آن پاساژِ خیلی خوبی که میانه ی فیلم با آهنگ متالیکا و تصاویری از خرابکاری های گاه بامزه ی گروهِ سامی، می بینیم، این فیلم را پر از پاساژهای متفاوتی می کند که تصاویرِ گاه خیره کننده ای دارد. صحنه ی کشتنِ همین مردِ چاقِ زال، با آن حرکاتِ رو به جلوی دوربین، وقتی که جسدِ او را از بالای ساختمانِ نیمه کاره به پایین پرت می کنند، دیدنی ست، خشن است، خشونتی که تا حالا در فیلم های ایرانی، ندیده ایم. ابایی هم ندارد که این خشونت را بی پرده نشان بدهد. صحنه ی نمونه ای دیگر جایی ست که دفترچه ی بیمه، بین زمین و هوا گیر می کند و در حالی که بردیا تلاش می کند با چوب، آن را بردارد، همزمان، آن پایین، در محوطه ی بلوک، پلیس ها برای بردنِ بمانی سر می رسند و بعد هم باران شروع به باریدن می کند. سیدی چشمِ تماشاگر را به دیدنِ صحنه های اینچنینی عادت می دهد. او حتی از محیطِ آشنای شهریِ فیلم های ایرانی می کَنَد و به بلوک های خلوت و داربست ها و سازه های آهنیِ پیچیده می پردازد. لوکیشنی که در « آفریقا » یش هم میزانِ علاقه اش را به آن نشان داده بود. به یاد بیاورید آن وسیله ی تراکتورمانندی که حالا اسقاطی شده و رنگِ هر چرخِ آن متفاوت است و جوان های بزهکار برای نشستن روی آن ازش استفاده می کنند. سیدی تلاش می کند روی تمام نماها و صحنه هایش فکر کند و چیزی را ساده برگزار نکند و این بزرگترین مزیتِ فیلمی عصبی ست که حسابی چشمانِ بیننده را می طلبد. « سیزده » روایتِ پسری ست در آستانه ی بلوغ، بلوغی شاید زودرس، که خودش را به دلِ خطر می زند، عاشق می شود، وقتی جوابِ منفی می شنود، سنگدلانه عشقش را لو می دهد، حسودی می کند و در نهایت، آدم می کُشد، هر چند ناخواسته. او بزرگ می شود. خیلی بزرگ تر از سیزده سال.
نگاهی به فیلم سیزده/ ساخته هومن سیدی تهدیدهای فیزیکی براثر مشکلات روانی برآمده از هنجارهای اجتماعی صورت میگیرد. این اولین چیزی است که بر ذهن مخاطب نقش میبندد. میپرسید چطور؟ فیلم از همان تیتراژ آغازین با آوردن اسم سیزده به شکلی که اول سرده خوانده میشود و بعد سیزده، تماشاگر را درگیر میکند! اما این درگیری چگونه و در کجای ذهن ما شکل میگیرد؟ حادثه هنوز رخ نداده است؛ بمانی در اعماق استخر فرو رفته و به کشف ناشناختهها میپردازد. انگار معنای اسمش باعث میشود تا برایش حق انتخابی وجود نداشته باشد. انتخاب اسمها کاملاً هوشمندانه بوده است. طوری که وقتی بمانی را در اوایل فیلم صدا میزنند، برای تماشاگر کاملاً غریبه است و به مدت ده دقیقه از فیلم باید بگذرد تا تماشاگر خود را با فیلم وقف دهد. و وقتی این اتفاق افتاد، تمام سالن در اختیار فیلم قرار میگیرد. بعد از سالها، شکلگیری درونی و به بلوغ رسیدن یک نوجوان را در سینمای ایران تجربه میکنیم. ما در جامعهای زندگی میکنیم که بعضی ناگفتهها را آشکارا نمیگوید و دلیلش شاید این باشد که هنوز مردم نمیخواهند بشنوند و یا گوشهایشان از درد میهراسد. ترس از چیزهایی که شاید سالهاست برای خانوادههای ایرانی حلنشده است. ترس، در تمامی ابعاد و ساختارهای اجتماعی و فرا ملیاش هرروزه لرزه بر اندام هرکس میاندازد، بیآنکه حرفی از منشأ آن در میان باشد. اما جای شکر دارد که «سیزده» لب باز کرده و جرئت سخن گفتن را به خود داده است. بیترس از جلاد پخش در سینمای ایران که بعد از ده روز همچنان ده سینما را به آن اختصاص داده است. همین امر باعث میشود اندک خانوادهها وقتی پایشان به سینما رسید و مرز اقتصادی تهیه بلیط را نیز رد کردند، فیلم برایشان حرفی بزند و در نهایت شگفتی به حرفشان گوش دهد. «سیزده»، فیلم بلاتکلیفیِ یک یا چند فرد مشخص شده نیست بلکه فیلمی است با عنوانهای متفاوت که هر شخص برداشت ذهنی خود را در فیلم پیدا میکند. خندههای عصبی، شادی درون، آرامش موقتی و گریهها آنچنان تأثیر میگذارند که قدرت دکوپاژ کارگردان را نمایان میکند. …و اینجا بمانی میماند و در اتاقش که قدرت پدر آن را به جرم نخواندن حرف مادر شکسته و کاغذ چرکینی که این شیار را بسته اما مدام در حال پاره شدن است. دوربین داستان را موشکافانه دنبال میکند، گویی او از تماشاگر کنجکاوتر است و قرار است چیزی کشف کند، چیزی که مدتها از اجتماع ما دور مانده است. چالشهایی که پدر و مادر در فیلم ایجاد میکنند، دیالوگ از قبل تعیینشدهای ندارد بلکه یک بداههپردازی در حال اجراست که از این سمت بمانی با پرتاب صدا از باند ضبط به بیرون، جنگ فیزیک و روان را شروع میکند. زمین و آسمان یکسان میشوند و به محل استعمال دخانیات -که سیار هم هست- پناه میبرد و سفیدی چهرهٔ مرد گوشتالو مرا یاد مردههایی که میخزند، میاندازد اما از نوع ایرانیاش. تصویر، رنگهایی را نمایان میکند که انگار مایعی غلیظ از دیوار آجری رنگ به سمت دریای زلال میتراود. بمانی خیلی وقت است که زیر آب مانده و دوست ندارد بیرون بیاید. لگد زدن به درهای همسایه خشم او را به نبود محبت مادرانه و از دست دادن معشوقههایش بالا میبرد. او در سنی که تمام زندگیاش در یک تار مو خلاصه شده، از دو معشوقهٔ خود رانده میشود و در قرعهکشی با برادران ناتنیاش، مردگان نصیبش میشوند و عشق مادرانه نصیب دیگران. موسیقی پربار فیلم نیز قابل تقدیر است که نقطهای سنگینی از درام را بر دوش میکشد و داستان را برایمان بازگو میکند. زمان با پسر و سن نحسی که در آن قرار دارد بازی میکند. انگار ژن تمام انسانها هدایتکننده این زمان هستند و انگار با خونی که از بینی مادر میغلتد قرار است از چیزی سخن گفته شود؛ اما هنوز قابی خالی در ذهن میماند و هرگز از ذهن من پاک نمیشود. تیر کدام سر را نشانه خواهد گرفت؟
لینک های دانلود با آی پی ایران قابل دانلود است لطفا هنگام دانلود وی.پی.ان خود را خاموش نمایید تا با سرعت مناسب دانلود کنید.
نظرات کاربران
0 نظر